آنه كان وي ( ني آنه فينچ) از معدود زنان فيلسوف قرن هفدهم است كه توانست در رشته فلسفه به فعاليت بپردازد. او از كساني به شمار مي رود كه با انجمن پيروان افلاطون به ويژه هنري مور(1614-1687) ارتباط داشت. تنها رساله او « باستاني ترين و مدرن ترين اصول فلسفه » نام دارد كه پس از مرگ او و بدون نام در سال 1690 منتشر شد. رساله او درباب هستي شناسي روح بود كه از صفات خداوند الهام گرفته شده و در مقابله با انديشه هاي "مور"، "دكارت"، "هابز" و "اسپيونزا" نگاشته شده است. مفهومي كه او از جوهر الهي ارائه داده بود از "لايب نيتس" نيز پيشي گرفت.
زندگي
بانو آنه كان وي دختر" سر هنيج فيچه" و "اليزابت كراداك" بود. او در سال 1631 در لندن متولد شد و در خانه اي كه به قصر كنسينگتون شهرت داشت و متعلق به خانواده فينچ بود بزرگ شد. او كه كوچك ترين فرد خانواده پر جمعيت فينچ بود با برادر ناتني خود جان فينج رابطه صميمانه و نزديكي برقرار كرد. اطلاعات بسياري درباره تحصيلات اوليه وي در دست نيست، اما اين امر بديهي و آشكار است كه زماني كه با يكي از پيروان افلاطون كمبريج، هنري مور(1614-1687) ارتباط داشت به خوبي مي توانست بنويسد و بخواند. درباره آموزش قابل توجه فلسفي آنه كان وي اطلاعات بيشتري در دست است. مور به خاطر وجود برادرش كه در كالج كرايست دانشگاه كمبريج تحصيل مي كرد پذيرفت به او فلسفه بياموزد. از آنجا كه او به خاطر زن بودن نمي توانست در دانشگاه حضور يابد، مور از طريق مكاتبه به او فلسفه آموخت. پس از اين كه چند نامه رد و بدل شد مشخص شد كه آموزش هايي كه او از طريق مور دريافت مي كند پايه مكتب دكارتي را دنبال مي كند. پس از مكاتبه ها و آموزش ها فلسفي آنه كان وي و مور ارتباط دوستانه بيشتر با يكديگر پيدا كردند. بدين وسيله او فراتر از محدوده وضعيت خانوادگي با زندگي روشنفكرانه ارتباط برقرار كرد.
در سال 1651 آنه كان وي با ادوارد كان وي ازدواج كرد. او وارث املاك وارويكشاير و بخش آنتريم در ايرلند بود. تنها فرزند آنها هنيج نام داشت كه در دوران طفوليت از دنيا رفت. خانواده كان وي مالك يكي از بهترين كتابخانه هاي زمان خود بودند و ظاهراً ادوارد كان وي نسبت به دلبستگي هاي انديشمندانه آنه نيز علاقه نشان مي داد. اين در شرايطي است كه آنه كان وي از زمان نوجواني خود از بيماري دوره اي رنج مي برد وبا بيشتر شدن سن وي بيماري حادتر مي شد.
در نتيجه تحقيقات براي رهايي از بيماري او با يك پزشك و فيلسوف به نام " فرانسيس مركوري ون هلمونت" آشنا شد. در آخرين دهه عمر آنه كان وي، " فرانسيس مركوري ون هلمونت" در خانه آنها زندگي مي كرد. از طريق "ون هلمونت" او با تفكر كابالي [ نوعي عرفان يهودي] و معتقدات فرقه كويكر پروتستان آشنا شد. از طرفي اين آشنايي منجر به حركت هاي بنيادي و تازه اي در زندگي او شد كه در آن ميان مي توان به اين امر اشاره كرد كه مطالعات كابالايي باعث شد تا او آموزش هاي دكارتي خود را رها كرده و از سويي ديگر رويارويي با دوستان كويكر "ون هلمونت" باعث شد او درست زمان كوتاهي پيش از مرگش در سال 1679 به اين فرقه از پروتستان روي آورد.
فلسفه
چارچوب نظام فلسفي كان وي سلسله هستي شناسي سه بخشي است كه در بالاترين مرتبه خدا مبداء تمام موجودات قرار دارد و در مرتبه دوم مسيح يا « ماهيت مياني» جاي دارد كه ارتباط خداوند را با نوع سوم كه مخلوقات هستند برقرار مي كند. خداوند به عنوان كامل ترين هستي موجود نهايت خوبي، عدالت و خرد به شمار مي رود
در ادامه گزارش گروه دين وانديشه خبرگزاري " مهر " از معرفي آنه كان وي در دائره المعارف استنفورد آمده است : آنه كان وي به دليل تنها رساله خود در فلسفه به شهرت دست يافته است. او اين رساله را در اواخر حيات خود نوشته و درسال 1690 به صورت بي نام در آمستردام با ترجمه لاتين و تحت عنوان « باستاني ترين و مدرن ترين اصول فلسفه » (Principia philosophiae antiquissimae et recentissimae) منتشر شد. اين اثر دوباره به انگليسي ترجمه شد و در سال 1692 درلندن به چاپ رسيد. از ديگر منابعي كه مي توان به فعاليت ها فلسفي او اشاره كرد، مكاتبات او با هنري مور است. رساله آنه كان وي اثري است درباره مابعدالطبيعه پيروان افلاطون. او در اين اثر نظام فلسفه خود را از وجود و صفات خداوند استنباط مي كند. چارچوب نظام فلسفي كان وي سلسله هستي شناسي سه بخشي است كه در بالاترين مرتبه خدا مبداء تمام موجودات قرار دارد و در مرتبه دوم مسيح يا « ماهيت مياني» جاي دارد كه ارتباط خداوند را با نوع سوم كه مخلوقات هستند برقرار مي كند. خداوند به عنوان كامل ترين هستي موجود نهايت خوبي، عدالت و خرد به شمار مي رود. اصول شباهت، ارتباط خداوند را با مخلوق برقرار مي كند. از آنجا كه خداوند سر چشمه خوبي و عدالت است مخلوقات او نيز خوب و عادل هستند. مخلوقات خداوند از روح هستي يافته و خداوند از جوهره الهي. تمام مخلوقات زنده بوده و قادربه حركت و ادراك هستند. آنه كان وي وجود مادي خود جسم را انكار كرده و استدلال مي كند كه ماهيت جسماني بي روح با ماهيت خداوند كه خود زندگي است تناقض دارد.
اگرچه ماهيت غير مادي مخلوق او را از ذات الهي جدا مي كند اما در اصل به خاطر تغيير پذيري و تعدد آن جوهره تغيير ناپذير ذات لايتناهي خداوند ، تغيرناپذيري، جاودانگي و نامتناهي بودن او را انعكاس مي دهد. اين زنجيره ميان خداوند و مخلوق از طريق ماهيت مياني، يك وجود واسط، امكان پذير مي شود كه خداوند به وسيله آن با زندگي، اعمال، خوبي و عدالت مخلوق خود ارتباط برقرار مي كند. ماهيت مياني از خصوصيات الهي و مخلوق برخوردار است و در نتيجه به مثابه ميانجي و پلي ميان مخلوق و خدا عمل مي كند. از اين روي، اگرچه او ماهيت مخلوقات را به صورت زنجيره وار درك كرده و از تغيير پذيري به عنوان قابليت افزايش كمال مي داند اما از پذيرش وحدت وجود سرباز مي زند.
نظام كمال گراي معنوي آنه كان وي داراي دو بعد است : بعد متافيزيكي و بعد اخلاقي . از طرفي تمام موجودات قادر هستند به ماهيت معنوي تري دست يابند و در عين حال، تمام موجودات قادر هستند برخوبي ونيكي خود بيافزايند. او شر را دور افتادن از كمال الهي تعريف مي كند و رنج را به مثابه بهبودي دوباره در يك فرآيند معنوي تعريف كرده است
گزارش گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" از دائره المعارف استنفورد مي افزايد : نظام كمال گراي معنوي آنه كان وي داراي دو بعد است : بعد متافيزيكي و بعد اخلاقي . از طرفي تمام موجودات قادر هستند به ماهيت معنوي تري دست يابند و در عين حال، تمام موجودات قادر هستند برخوبي ونيكي خود بيافزايند. او شر را دور افتادن از كمال الهي تعريف مي كند و رنج را به مثابه بهبودي دوباره در يك فرآيند معنوي تعريف كرده است. او دوزخ را انكار كرده چرا كه استدلال مي كند خداوند كردار بدِ متناهي و محدود را با دوزخ نامتناهي پاسخ نمي دهد، چرا كه اين امر بي عدالتي بوده و در نتيجه مغاير ذات الهي به شمار مي رود. به جاي آن، او رنج كشيدن و شر را به عنوان پاكسازي با هدف نهايي اصلاح مخلوقات به كمال اخلاقي و متافيزيكي توصيف مي كند.
با وجودي كه نظام هستي شناسي آنه كان وي عادلانه نيست اما مي توان از آن به عنوان نظامي ياد كرد كه به معتقد به عدالت الهي است. آنه كان وي نظام فلسفي خود را به عنوان پاسخي به فسلسوفان برجسته زمان خود ارائه مي كند. چندين فصل از رساله او به تكذيب دوگانگي "هنري مور" و "دكارت" اختصاص دارد. او همچنين به ايده هاي هابز و اسپيونزا كه آنها را به وحدت وجود مادي متهم مي كند مي پردازد. مفهوم آنه كانوي از ماهيت مرهون انديشه هاي فلسفه افلاطوني و كابالي است. تفكر او تحت تاثير تعاليم "اوريگن"، دگر انديش مسيحي بوده كه توسط آموزگار كان وي بسيار مورد تحسين قرار گرفته است. نظام او به عنوان اعتقاد به عدالت الهي و جوهره خدا از فلسفه " لايب نيتس " پيشي گرفته است.
علاوه بر اين، هرچند او به عنوان يك زن فيلسوف قرن هفدهم نامتعارف به نظر مي رسيد، به جهت آن كه اثر وي بدون نام منتشر شده بود مانند ديگر فيلسوفان زن قبل از جهان مدرن، مورد غفلت قرار گرفت.
نظر شما